پزشک عمومی ۲۲۲

پزشک عمومی ۲۲۲

راه حل مشکلات صنفی پزشکان عمومی www.pezeshkan2.blogsky.com
پزشک عمومی ۲۲۲

پزشک عمومی ۲۲۲

راه حل مشکلات صنفی پزشکان عمومی www.pezeshkan2.blogsky.com

خاطرات و جوک های پزشکی

در این قسمت برخی خاطرات در طول دوران طبابت ذکر میشود که بعضی را خودم تجربه کرده و برخی را از همکاران یا سایرین شنیده ام.  

 خاطره۱- یکی از پزشکان مسن میگفت دیوار بهداری کوتاه است در زمان شاه بیماران که به درمانگاه بهداری می آمدند میگفتند:دکتر خوب پیدا نکردم به اینجا آمدم! و حالا که پیشرفت کرده اند گاها میگویند:در بیرون آدم پیدا .... 

نکردم اینجا آمدم !! به نظر میرسد این طرز نگرش یا فرهنگ در برخی مسئولین هم رسوخ کرده باشد به توجه به اینکه میزان دریافتی پزشکان و کارمندان بهداری نسبت به سایر ادارات در مقطع مشابه کم است.

توضیح در مورد کلمه قدیم بهداری: زمانی بهداشت،درمان ،علوم از هم جدا و دارای وزارتخانه مجزائی بوده اند. بعدا ادغام شدند و وزارت بهداشت،درمان و آموزش پزشکی ایجاد شد. مایه خوشحالی است که به اسم قسمت بهداشت وزارتخانه مثلا با توجه به طرح های مختلفی که در مراکز بهداشتی درمانی انجام میشود بودجه وزارتخانه افزایش یافته ولی قسمت اعظم آن صرف بخش درمان، هیئت علمی و ... میشود. و بخش بهداشت به عنوان سیاهی لشکر دانشگاه های علوم پزشکی عمل میکنند. ضربالمثلی یادم افتاد که قدما گفته اند خرها کار کنند و اسب ها بخورند !! همچنین دانشگاه علوم پزشکی مستقل وجود نداشت و تابع دانشگاه اصلی بود. سازمان منطقه ای بهداشت بعدا به دانشگاه نقل مکان و به معاونت پشتیبانی تغییر نام داد.  

خاطره۲ -  پزشک : خانم سرت هم درد می کند؟     بیمار: دکتر توئی، تو باید بدانی که ناراحتی من چیست؟ 

خاطره 3- دکتر: هاران آغریور؟   مریض: بیر یئریم آغریمیر، ایکی گوندی سویوخ ووروب تر سیـ ...میشم !

خاطره 4- دکتر: داهی نه مه نندی؟    مریض: آقای دکتر بیرده گؤزوم پـ... لانیب ! 

خاطره 5-  روزی یکی از کارمندان گفت: شما پزشکان درد مردم را درک نمی کنید. گفتم : این مسئله لااقل در مورد من یکی صدق نمی کند، چون یک فرد خاکی هستم. بعد از او پرسیدم مگرامروز به اداره با آن ماشین ال ۹۰  که مال خودت هست نیامدی؟ گفت چطور مگر؟ گفتم من با موتوسیکلت آمدم ! هر چند که ماشین هم دارم ، 

گفت باز من بر سر حرف خود هستم. 

گفتم : پس پیشنهاد و راه حل شما چیست من میخواهم هم شأن شما باشم! آیا ممکن نیست ؟!!  

 گفت : امکان ندارد چون شما دکتر هستید! 

گفتم: آیا اگر نظام پزشکی خود را لغو کنم درست میشود‍؟! 

گفت: نه، دکتری جزو ذات شما شده است هیچ راه حلی وجود ندار د!!!!

  (البته این حرفها را عمدا برای مشخص شدن نیت قلبی همچو افرادی گفتم و الا بنده به همچون افراد لجوج و بدبین و فاشیست افتخار نمیدهم !) – هر چند که همگان اینطور نیستند مع الوصف، این طرز تفکر در جامعه کم نیست.  بارها تجربه کرده ایم که سطح خودت را پایین می آوری تا خودت را تطبیق دهی ولی عده ای نازشان درست بشو نیست و حتی سوء استفاده هم می کنند.بعد با خود گفتم خدا لعنت کند صدام را که به هردوکشور صدمه زد و  به این زودی ها هم تمام شدنی نیست، اداره که جای همچو افرادی نیست، باید به اینها جور دیگری امتیاز می دادند.  نه اینکه به عنوان امتیازات به همچون موارد،  اداره و تشکیلات را مختل کنند یا در کنکور از این کانال دکترا ها و مهندسی ها و کارشناسی ها و ... اعطا شود مثلا در زمینه های پزشکی سلامت مردم را به افرادی بسپارند که استعدادش را نداشته اند،  در درازمدت فاجعه آفرین خواهد بود. متاسفانه.

گوهر پاک بباید  که شود  قابــــــــــل فیض،  

 ورنه هر سنگ وگلی لؤلؤ و مرجان نشود ***

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش،   

 که به تلبیس و حیل  دیو  سلیمــــان  نشود ***

دردمندی که کنـــــد   درد نهان پیش  طبیب،   

 درد او بی سببی   قابل درمــــــــان   نشود ***

حسن خلقی ز خدا می  طلبم  خوی تـــــــرا،   

 تا دگر خاطر ما  از تو  پریشــــــان  نشود ***

جوک 6- آقای دکتر چند روز است که گاهاً طوری بیرون می روم که قاشق را بردار بنوش! و گاهی طوری که با جویدن مکرر هم نمی توانی خردش کنی !! دکتر با خود گفت چرا عده ای تا این درجه به ماها لطف دارند؟!

خاطره 7- وقتی در شهرستان ه ... طرح می گذراندم یکی از واکسیناتورها نقل می کرد که: « در یکی از روستاهای اقماری برای واکسیناسیون رفته بودیم، بچه از آمپول می ترسید و خیلی بی قرار بود.مادرش خطاب به بچه گفت چرا می ترسی دکتر آمپول می زند کـ... نت را که نمی خورد!!

جوک 8-  انواع دکتر ها در نظر عامه : 1-تزریقات چی ها  2-  منشی  ها 3- کادر اتاق عمل حتی اگر دیپلم باشد 4- بیمار بر ها  5- نگهبان بیمارستان  6-  هر گونه کادر بیمارستان حتی در حد سیکل باشد  7- ماماها   8- کمک دندانپزشک ها   9- فروشندگان وسایل بهداشتی   10- سلمانی ها     11-  هر کس که لباس سفید بپوشد مثلا چند سال قبل مد شده بود دختران در خیابان با لباس سفید ظاهر و خانم دکتر خطاب می شدند !!  12- و بالاخره پزشکان و دندانپزشکان  13- بقیه موارد

خاطره 9- بعضی از پزشکان قلابی واقعا خیلی ناقلا هستند، یکی از کارمندان قدیمی می گفت در درمانگاه روستای ل ... تابع تبریز نگهبان درمانگاه که بومی و دارای سواد سیکل بود مشهور به دکتر قلی بود! که به تجویز دارو، نسخه پیچی، انجام زایمان و ... مبادرت می کرد. آنقدر پررو بوده که دردخالت در  درمان اصرار داشته مثلا نسخه را پزشک درمانگاه می نوشته مردم بعد از تهیه داروها به پیش دکتر قلی می برده اند هر دارو را که او صلاح نمی دانسته کنار گذاشته مصرف نمی کرده اند که گاها به علت پیشرفت بیماری مشکلاتی ایجاد میشده است بطوری که دکتر قلی را به مرکز بهداشت شهرستان احضار و تذکر می داده اند. حتی در یک مورد او را به درمانگاه روستای دیگر تبعید کرده اند که مردم روستای ل ... و روستاهای اطراف به مرکز بهداشت شهرستان مراجعه و اعتراض و تبعید را لغو کرده اند !!

خاطره 10- ماجراهای دکتر شمس! از قبیل دعانویسی در درمانگاه، بستن درمانگاه و رفتن به منبر در وقت اداری! ختنه یکی از اطبا و ... بماند برای فرصت بعد!   

خاطره ۱۱- میکرو -  ماکرو !

چند روز قبل در همایش بیماری های ع... بودیم.یکی از خانم دکترها سخنرانی می کرد؛ صدای بلندگو در تالار زیاد و در واقع آلودگی صوتی ایجاد میکرد.با اعتراض برخی همکاران صدای بلنگو را کم کردند تا اینکه سخنرانی خانم دکتر تمام شد.سپس آقای دکتر پ..ح... متخصص بیماری های ع... پشت میکروفون قرار گرفت؛ صدا آنقدر ضعیف پخش میشد که مفهوم نبودو جثه ......

  .... یکی از خاطرات دوران انترنی و یک جوک در خاطرم زنده شدند که به شرح آنها می پردازم :

الف-خاطره : اولین روز حضور ما به عنوان انترن در بخش ع... بیمارستان ... تبریز بود. در حال مطالعه پرونده های بیماران  در کنار تخت بیماران بودیم و خیلی مضطرب بودیم زیرا اطلاع داشتیم که در بخش ع... اساتید و رزیدنت ها زیاد سخت می گیرند بطوری که برخی از دانشجویان می افتند و تجدید بخش میشوند. کمی بعد یک نفر با روپوش سفید با جثه خیلی ظریف و کوچولو که گویی دانش آموز اول راهنمایی است وارد شد و در کنار دیوار ایستاد. یکی از انترن ها تکه کاغذ باطله دست او داد و با تحکم  گفت : « این آشغال را در سطل بینداز و بیرون باش !» در  واقع این همکلاسی ما او را با خدمه یا بیماربر اشتباه گرفته بود؛ آن فرد بیرون رفت و چند دقیقه بعد برگشت و در کنار تخت یکی از بیماران ایستاد و گفت : « انترن این مریض کیست؟» و چون دید کسی توجه نمی کند با حالت عصبانیت گفت : «من دکتر پ..ح... رزیدنت بخش ع... هستم؛ وای به حالتان اگر به سئوالاتم درست جواب ندهید .» و در مورد هر یک از بیماران سئوالات سختی از همه مان پرسید و حسابی حالگیری نمود. و چون اکثرا بلد نبودیم خودش شرح میداد؛الحق که خیلی مسلط و باسواد بود و خدا میداند که چه ساعات پر استرسی بر ما گذشت(در مورد سخت بودن رشته پزشکی واسترس فراوان آن خاطره دیگری که در یکی از بخش ها حتی تلفات داده بعدا ذکر خوهد شد)

  سپس تمام شد و به اتاق انترنی رفتیم همه در حیرت بودند که رزیدنتی  اینطور باسواد چرا اینقدر کوچک اندام است! و صحبت های زیادی شد وهر کس نظری می داد و چون دیدند من ساکت هستم نظر مرا هم جویا شدند که بنده بدون هیچ مقدمه ای گفتم : « شایسته است او را میکرورزیدنت بنامیم !» که همگان از شدت خنده روده بر شدند. بر خلاف انتظار من اصطلاح میکرورزیدنت بر سر زبانها افتاد و در همه بیمارستانها صحبت میشد ! 

 اما یک جریان ماکرو هم داریم که البته ماکرورزیدنت نیست بلکه ماکرو پرزیدنت است ..... رئیس جمهور یکی از کشورها به جمهوری آذربایجان سفر کرده بود ؛ او با الهام علی اف در یکجا ایستاده بودند که دراخبار فیلم آن پخش شدکه قد او از شانه رئیس جمهور آذربایجان یک وجب پایین تر بود! شاید شایسته باشد الهام علی اف را ماکرو پرزیدنت بنامیم ! و الا مجبوریم این یکی را میکروپرزیدنت نام دهیم !!--- و او کسی نبود جز محمود خودمون  !!!!!!!

ب – جوک : ماجرای سبقت ژیان از تریلی که در شیشه عقب نوشته بود : فلفل نبین چه ریزه       بشکن ببین چه تیزه !    البته در شیشه جلو نوشته بود :  میازار موری که دانه کش است     که جان دارد و جان شیرین خوش است ! 

جوک ۱۲- ظاهرا در یکی از روستاهای اطراف ورزقان آذربایجان رخ داده است :

دکتر : حاج آقا آخی زلزله دنده آدامین دابانی جیریلار؟

مریض : آغای دکتر زلزله دن آدامین گ ... ده جیریلار !

 

 

 

  دکتر پرویز طاهری   www.pezeshkan2.blogsky.com

 

نظرات 2 + ارسال نظر
زینب 1391/10/04 ساعت 11:14 http://unknown000.blogfa.com

خاطرات جالبی داشتین.

ممنون.

نقطه 1391/11/04 ساعت 14:53 http://tritoon.blogfa.com

سلام خاطراتتون میتونم بیگم حالا خنده دار و بامزه که نبودن ولی در عوض بعضی از نوشته هاتون توهین آمیز بودن.... بهتره بدونین که در جامعه افراد مختلف با تحصیلات مختلف وجود دارند که همه ی ماها پزشکان مهندسان پرستاران هنریها " که من هم جز این دسته هستم" و...... را مردم عام می نامند پس بهتره " مردم عام" را به سخره نگیریم در مورد دیگر اینکه شما فرمودین حاضز نیستین به کل سطح خودتون را پایین بیارین تا هم سطح دیگران شوید... اینجا باید بگم اول بهتره نگاه کنیم آیا سطحی داریم که بخواد فراتر باشه یا نه..... انسان آگاه فرد افتاده و فروتنی است نه فردی که همش دنبال بالا بودن خودش و پایین بودن دیگری است سعی کنیم یک خورده ....................

اگر نوشته های مرا دقیق میخواندید اینطور نمی نوشتید.گفتم که فرد خاکی هستم ولی یک عده نازشان درست بشو نیست و ... دوباره بخوانید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد