در این قسمت برخی خاطرات در طول دوران طبابت ذکر میشود که بعضی را خودم تجربه کرده و برخی را از همکاران یا سایرین شنیده ام.
خاطره۱- یکی از پزشکان مسن میگفت دیوار بهداری کوتاه است در زمان شاه بیماران که به درمانگاه بهداری می آمدند میگفتند:دکتر خوب پیدا نکردم به اینجا آمدم! و حالا که پیشرفت کرده اند گاها میگویند:در بیرون آدم پیدا ....
ادامه مطلب ...در اولین مجمع پزشکان عمومی در تالار شایانمهر دانشکده پزشکی تبریز عنوان شد.(7/6/1387)
یاری اندر کس نمی بینم یــــــــــاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
گوی توفیـــــــــــق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت وبانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
..................
الا یا ایهاالشاعرسنه لازیمـــــــــــــدی ایشگیلها
بوشالسا اه نگیوین پینجی دوشه رسه ن زحمته بیلها !
تولازلیللار هوایه سورنانی گویده اولور دورنا
دوشور دیلده ن دیله فینجان یئکه لدیلله ر اولور فیلها !
دئییله ر قاره دیر رنگی یوغوردون تئز دئنه ن بلی
دئیه نده یوخ سوخوللار آدمین مات...نه میلها !
..................www.pezeshkan2.blogsky.com ادامه مطلب ...